عشق در تجربۀ عرفانی به مثابه بازی در تجربۀ اثر هنری بر اساس نظریه تخصیص پل ریکور

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

مدرس سابق موسسه آموزش عالی هنر و اندیشه اسلامی قم و دانشگاه سورۀ تهران

چکیده

هرمنوتیک فلسفی کوشیده است تا مسئله نظام‌مند زیباشناسی را به پرسش از تجربه هنری تغییر دهد و از تقلیل به زیباشناسیِ سوژه دوری کند. در این تلاش، استعارۀ بازی نقش برجسته‌ای دارد. ریکور برخلاف گادامر با نظریه تخصیص، همۀ امکانات هرمنوتیک را در مسیر تأویل و خودفهمی قرار می‌دهد. فهم از تنش میان فاصله‌گذاری و خودفهمی روی می‌دهد. به عبارتی تأویل متن در خودتأویلی سوژه‌ای است که پس از تأویل، خود و امکاناتش را بهتر درمی‌یابد. غایت تخصیص نیز، بخشیدن ظرفیت‌های جدید در وسعتی تازه، برای شناخت خویشتن است. او با استفاده از استعارۀ بازی علاوه بر دگرگونی سوژه، دگرگونی واقعیت و نویسنده را نیز بر دگرگونی سوژه مقدم می‌کند. استعارۀ عشق نیز کارکرد مشابهی در دگرگونی سالک و جهان او در تجربۀ عرفانی عطار برای تقرب به حقیقت دارد. آیا استعاره عشق می‌تواند معادلی برای استعارۀ بازی (عید، جشن، آیین، سوگواری، رقص و غیره) باشد؟ ازآنجاکه روایت تجربۀ واقعۀ عشق نسبت به رویداد بازی عمر بسیار طولانی‌تری دارد و برای درک تأویل جاافتاده و ملموس‌تر است، آیا می‌توان عشق عرفانی را معادلی برای بازی هرمنوتیک در تجربۀ اثر هنری تلقی کرد. مقایسۀ دو کلان‌استعارۀ عشق و بازی راهی برای درک بهتر هر دو در تأویل می‌گشاید.

کلیدواژه‌ها